جدول جو
جدول جو

معنی نشت کردن - جستجوی لغت در جدول جو

نشت کردن
آب پس دادن ظرف شکسته، سرایت آتش از چیزی به چیز دیگر
تصویری از نشت کردن
تصویر نشت کردن
فرهنگ فارسی عمید
نشت کردن
(عُ دَ / دِ گُ دَ)
زهیدن: نشت کردن آب، زهیدن آن. (یادداشت مؤلف) ، منتشر شدن مایعی چون مرکب و جز آن بیش از حد لازم. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
نشت کردن
نم پس دادن تراویدن و بیرون زدن مایع از ظرف، درز کردن خبر برملا شدن: این خبر دهان بدهان گشت و معلوم نگشت از کجا نشت کرد
فرهنگ لغت هوشیار
نشت کردن
للتّسرّب
تصویری از نشت کردن
تصویر نشت کردن
دیکشنری فارسی به عربی
نشت کردن
Leak
تصویری از نشت کردن
تصویر نشت کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
نشت کردن
fuir
تصویری از نشت کردن
تصویر نشت کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
نشت کردن
ফাঁস হওয়া
تصویری از نشت کردن
تصویر نشت کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
نشت کردن
vazar
تصویری از نشت کردن
تصویر نشت کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
نشت کردن
wyciekać
تصویری از نشت کردن
تصویر نشت کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
نشت کردن
протекать
تصویری از نشت کردن
تصویر نشت کردن
دیکشنری فارسی به روسی
نشت کردن
текти
تصویری از نشت کردن
تصویر نشت کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
نشت کردن
lekken
تصویری از نشت کردن
تصویر نشت کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
نشت کردن
undicht sein
تصویری از نشت کردن
تصویر نشت کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
نشت کردن
filtrar
تصویری از نشت کردن
تصویر نشت کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
نشت کردن
perdere
تصویری از نشت کردن
تصویر نشت کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
نشت کردن
bocor
تصویری از نشت کردن
تصویر نشت کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
نشت کردن
رسنا
تصویری از نشت کردن
تصویر نشت کردن
دیکشنری فارسی به اردو
نشت کردن
รั่ว
تصویری از نشت کردن
تصویر نشت کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
نشت کردن
לדלוף
تصویری از نشت کردن
تصویر نشت کردن
دیکشنری فارسی به عبری
نشت کردن
漏れる
تصویری از نشت کردن
تصویر نشت کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
نشت کردن
تصویری از نشت کردن
تصویر نشت کردن
دیکشنری فارسی به چینی
نشت کردن
रिसाव होना
تصویری از نشت کردن
تصویر نشت کردن
دیکشنری فارسی به هندی
نشت کردن
새다
تصویری از نشت کردن
تصویر نشت کردن
دیکشنری فارسی به کره ای
نشت کردن
sızmak
تصویری از نشت کردن
تصویر نشت کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
نشت کردن
kuvuja
تصویری از نشت کردن
تصویر نشت کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پشت کردن
تصویر پشت کردن
تکیه دادن به چیزی، برگشتن، رو گردانیدن، پشت به میدان جنگ کردن و گریختن از پیش دشمن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نشا کردن
تصویر نشا کردن
جا به جا کردن قلمۀ درخت یا بوتۀ گلی که تازه سبز شده
فرهنگ فارسی عمید
پراکنده کردن، انتشار دادن، زنده کردن مردگان در روز قیامت، پراکنده شدن: (و نبذی از ناپاکی آن ناپاک که چون نشر کند... دربندی چند کاغذ بیاور دمی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشست کردن
تصویر نشست کردن
جلوس کردن نشستن، اقامت کردن، فرو رفتن (بنا دیوار کف حیاط)
فرهنگ لغت هوشیار
به خود کشیدن جذب کردن بخود کشیدن جامه خوی را و کاغذ سیاهی را و حوض آب را: اجزای هوا بعضی از آن رطوبات را جمع کرد و اجزای زمین بعضی را نشف کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گشت کردن
تصویر گشت کردن
گردش کردن گردیدن، سیر کردن تفرج کردن، محو کردن ناپدید کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشت کردن
تصویر کشت کردن
کاشتن زراعت کردن: (رنج بردی کشت کردی آب دادی بر درو گرت دونی از حد خامی در آید گو در آی) (سنائی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت کردن
تصویر پشت کردن
روی بر گردانیدن، گریختن، فرار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دشت کردن
تصویر دشت کردن
فروختن جنس اولین بار در هر روز نخستین بار پول گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیت کردن
تصویر نیت کردن
چیمیدن کامیستن آهنگ کردن قصد کردن آهنگ کردن: (ملک در سجده آدم زمین بوس تونیت کرد که در حسن تو لطفی دید بیش از حد انسانی) (حافظ. 336)
فرهنگ لغت هوشیار